ما که عمریست تاب ماندن در شب را نداریم
از دیرباز رسم دیار خود کرده ایم که بلندترین شب سال را گردهم جمع شویم
وسپران شب ورسیدن صبح را انتظارکشیم
وبه رسم زرتشت میوه ای سرخ را قربانی خورشید کنیم تا از پس پرده شب بیرون آید
وبا شربت وشیرینی کام خویش را شیرین کنیم
درحیرتم که عمریست شب یلدای غیبت تو به درازای قرنها کشیده
وخورشید رویت از پس تاریکی وسیاهی شب پنهان گشته اما
بی خیال از درازای شب خور را به خوراک زرین دنیا مشغول ساخته ایم
بس است دیگر شبه های یلدایی
بیا تاشیرنی کلامت برکام جانمان نشیند
وطلوع روی همچو خورشیدت پایان شب های یلدایی عمرمان باشد
بیا تا به پای قدومت خود را قربانی کنم
وسرخی شب های یلدا از خون رگهایم باشد
بیا که دیگر تاب ماندن در شب های یلدایی را نداریم
یک ثانیه از عمرهمین یک شب یلدا
باعث شده تا صبح به یمنش بنشینیم
ده قرن زعمر پسرفاطمه طی شد
یک شب نشد از هجر جمالش بنشینیم
.: Weblog Themes By Pichak :.